جدول جو
جدول جو

معنی شاه پسند - جستجوی لغت در جدول جو

شاه پسند
(دخترانه)
گیاهی کاشتنی و زینتی که گلهای رنگارنگ چتری دارد
تصویری از شاه پسند
تصویر شاه پسند
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه پسند
گیاهی زینتی با گل های رنگارنگ چتری و برگ های بیضی شکل
تصویری از شاه پسند
تصویر شاه پسند
فرهنگ فارسی عمید
شاه پسند
(پَ سَ)
نام محلی در کنار راه کرمانشاه و قصرشیرین میان ماهی دشت و چارریز در 604 هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شاه پسند
(پَ سَ)
گلی است به شکل بوق کوچک که رنگهای مختلف دارد. (از فرهنگ نظام). تیره شاه پسند دارای برگهای متقابل. بعضی از آنها درخت یا درختچه و بعضی بوته های کوتاهند. جنس مهم آنها یکی شاه پسند است که گلهای رنگین چتری دارد و برای زینت کاشته میشود و جنسهای دیگر آن بصورت درختچه است و از نقاط گرم بمنطقۀ معتدله برده شوند و زینتی هستند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 251).
- شاه پسند درختی، نوعی از شاه پسند است.
- شاه پسند دوایی. رجوع به اکبو بران شود.
، قسمی از مرکبات لیمویی رنگ سخت پوست بصورت گلابی که طول آن به نه سانتی متر میرسد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شاه پسند
که شاه پسندد. مرضی سلطان. آنچه پسند شاه شود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
شاه پسند
گلی زیبا که برنگهای سرخ و سفید و زرد و بنفش و درشت که بوته های آن دارای ساقه های خاکی رنگ می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شاه پسند
((پَ سَ))
گیاهی است زیبا که سردسته تیره شاه پسندها است و جزو رده دولپه ای های پیوسته گلبرگ است. ساقه این گیاه چارگوش و زاویه دار و برگ هایش بیضوی دراز با دندانه های عمیق است. گل هایش به رنگ های سفید و قرمز و بنفش و زرد و آبی و غیره دیده شده است
فرهنگ فارسی معین
شاه پسند
کوهی در ارتفاعات جنوبی منطقه ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه پرند
تصویر شاه پرند
(دخترانه)
نام نوه یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پونه
تصویر شاه پونه
(دخترانه)
نام نوه یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه پسند
تصویر سایه پسند
سایه دوست، سایه پرست، کنایه از راحت طلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامه پسند
تصویر عامه پسند
ویژگی آنچه همگان می پسندند، مقبول عام، مقبول عامه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ سَ)
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. دارای 740 تن سکنه. آب آن از رود خانه فهلیان. محصول آن برنج و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَسَ)
دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان. دارای 160 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات، توتون، سیگار و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ دِ عَ)
دهی از دهستان بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 104 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آن غلات، چغندر و باغهای انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
رکن الدین بن شاه محمود معین الدین اشرف یزدی هفتمین وزیر شاه شجاع. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 2 صص 265- 276 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.
فرخی.
آنکه گیتی بروی او بیند
خسرو شاه بند شیرشکار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(پِ سَ)
تعبیری تمجیدآمیز از پسری نیکوخصال و مؤدب به آداب و صفات پسندیده. پسر خوب
لغت نامه دهخدا
(حَ)
موضعی به هزار جریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
مطلوب شریعت. مقبول شریعت. شرع پذیر. که در شرع پسندیده و قابل قبول باشد: ادلّۀ شرع پسند: این دعوی یا دلیل یا حجت و سند شرع پسند نیست. (یادداشت به خط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَدَ / دِ)
آنچه قبول عامه دارد. آنچه مقبولیت عامه دارد. همگان پسند. مردم پسند
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ دَ / دِ)
آنچه را مردم معمولی پسندند. آنچه را عرف پسندد
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. دارای 160 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
طالب راحتی و آسایش. (ناظم الاطباء). راحت طلب. آسوده
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام بانوی ایرانی که نوۀ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی بوده است. شاه پرند به عقد ازدواج ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی درآمد و یزید سوم و ابراهیم را آورد. (تاریخ ادبیات براون ج 1 ص 472). رجوع به شاه آفرید و شاهفرند و شاهفریدو شاهین شود و این همه اختلاف ضبط نام این بانوست
لغت نامه دهخدا
تصویری از عام پسند
تصویر عام پسند
مردم پسند همه پذیر آن چه مقبول عامه است مردم پسند عامه پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پسند
تصویر سایه پسند
طلب راحتی و آسایش نموده، آسوده
فرهنگ لغت هوشیار
مردم پسند همه پذیر آنچه را که مردم معمولی بپسندند مقبول عام عام پسند
فرهنگ لغت هوشیار
عام پسند، عوام پسند، مردم پسند
متضاد: خواص پسند
فرهنگ واژه مترادف متضاد